نقد عرفان سرخپوستی و نوشته های کاستاندا
یهودپژوهی ، يهودشناسي ، يهود و رسانه ، يهود و فرقه ها

 مقدمه :

از زندگی نامه "کارلوس کاستاندا" (Carlos Castaneda) که بگذریم , او در سال 1951 به آمریکا مهاجرت کرد و چهار سال بعد در دانشگاه لوس آنجلس با هدف تحصیل در رشته روانشناسی ثبت نام نمود. سپس در 1959 عقیده خود را عوض کرده و در رشته مردم‌شناسی به تحصیل ادامه داد .

ماجرای کاستاندای نویسنده و مردم‌شناس از آن ‌جا آغاز می‌شود که او در سال 1960با یک استاد سرخپوست روبرو شد. وی که برای تحقیق در مورد گیاهان توهم‌زا به مکزیک رفته بود، از طریق یکی از دوستانش با "دون خوان" آشنا شد. کاستاندا از حدود سال‌ 1960 تا 1980 پیش دون خوان آموزش می‌دید. دون خوان ابتدا به او گفت:راه سالکان اصلی ربطی به استفاده از گیاهان توهم‌زا ندارد؛ ولی چون تو یک غربی غیر آشنا به این مسائل هستی اول از این گیاهان شروع می‌کنیم .

ادامه داستان از دیدگاهی دیگر در ایران :

کتاب‌های کاستاندا از دهه 1360 شمسی به فارسی ترجمه شد و مانند همیشه ایرانی ها با برخورد های احساساتی و افراطی , بدنبال این بودند که یک شبه به قدرت هایی که در کتاب های کاستاندا خود ذکر کرده بود برسند ! گروهی به مواد مخدر رو آوردند , گروهی گیاهان توهم زایی را که در کتاب از آن ها اسم آمده بود تهیه کردند و مصرف نمودند , گروهی دیگر نیز به دیگر کارهای دسته جمعی مانند پیاده روی های طولانی و بی هدف در کوه و بیابان دست زدند ! مانند همیشه نیز افراد مختلفی برای سودجویی از حماقت های مردمی که می خواستند بدون آگاهی , مطالعه و تحقیق به قدرت های خارق العاده برسند , پیدا شدند و کلاهبرداری ها گسترش یافت .( البته نبودن نهاد رسمی تحقیقاتی در زمینه علوم روحی در ایران مزید بر علت بود تا علاقمندان منبعی برای مراجعه نداشته و برای آموزش دیدن به هر روشی متوصل شوند ! )

نتیجه این شد که بعد از مدتی افراد معتاد و صدمه دیده در زمینه های دیگر رو به افزایش یافت و دولت هر گونه فعالیت در این زمینه و انتشار کتاب های کاستاندا را ممنوع کرد .

 

حقیقت ماجرا چه بود ؟

دون خوان همان طور که در مقدمه خواندید , برای ایجاد تغییر ذهنی کاستاندا از گیاهان توهم زا شروع کرد تا با ایجاد بهم ریختگی های شدید و تصاویر عجیب , ذهن او را به زور وادار به تسلیم کند !

دون خوان اغلب برای ایجاد روشن بینی در کاستاندا , به کمر و بین کتف های او ضربه میزد , یا برای تسکین درد گاها سنگی را روی سینه ی کاستاندا می کذاشت . کاستاندا حتی زمانی که آموزشش به پایان رسید , فکر می کرد که آن سنگ یا ضربه باعث تغییرات او بود ! 





تاریخ: 8 / 8 / 1390برچسب:,
ارسال توسط تسبيحات

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 67
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 191
بازدید ماه : 791
بازدید کل : 13097
تعداد مطالب : 313
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1